با تمام تکنیک های سینمایی ادیت فیلم آشنا شوید.
ممکن است اصطلاح “اتاق تدوین” را بارها شنیده باشید. طی تدوین و در اتاقی که امروزه به دلیل وجود کامپیوتر دیگر کاربرد ندارد، فوتیج (footage) یا همان فیلم خام و اولیه به فیلم نهایی تبدیل می شود. این کار را تدوینگران با اعمال روش های ادیت فیلم و خلاقیت خود انجام می دهند.
تدوین فیلم هنری است که مانند انواع دیگر هنر قواعد خاص خودش را دارد. در این مقاله می خواهیم با هر آن چه که در رابطه با این هنر نامرئی وجود دارد آشنا شویم.
کات (Cutting) و تکنیک های ادیت فیلم
بگذارید با چندین اصطلاح پایه ای تدوین شروع کنیم و ببینیم هر کدام دقیقا به چه معناست و چه کاربردهایی دارد.
فوتیج:
به فیلمی که توسط دوربین ضبط شده و هنوز هیچگونه تغییراتی روی آن صورت نگرفته اصطلاحا فیلم خام یا فوتیج (Footage) می گویند.
شات (shot):
شات، پلان یا نما کوچک ترین جزء فیلم است که به صورت یک برداشت مستمر و از لحظه ی روشن شدن دوربین تا زمانی که کارگردان کات می دهد، شکل می گیرد.
تهیه ی یک لیست از تمام شات هایی که حین فیلمبرداری ضبط شده فکر خوبی است چرا که بعدا در مرحله ی تدوین به شما کمک بسیاری خواهد کرد.
برداشت (take):
شامل شات هایی است که یک سوژه را از زوایای مختلف نشان می دهند یا به بیان دیگر شات هایی که در جزئیات تفاوت هایی با هم دارند؛ مثلا از نظر نورپردازی یا جزئیات پس زمینه (background). هنگام ادیت باید توجه داشته باشید که ترتیب شات ها و برداشت ها را با هم اشتباه نگیرید. در فیلمسازی چیزی تحت عنوان صفحه کلاکت (clapperboard) داریم؛ تخته ای که روی آن اطلاعات هر برداشت اعم از تاریخ و شماره ی هر صحنه و برداشت درج می شود تا هنگام تدوین در اختیار تدوینگر قرار گیرد.
کات (cut):
لحظه ای که یک شات از شات دیگر جدا می شود؛ در واقع در این لحظه شات قطع می شود و ما شاهد شات دیگری خواهیم بود. کات کردن کار بسیار ساده ای است و در نرم افزارهای ادیت به راحتی مشخص کردن لحظه ی کات و فشردن یک دکمه روی کیبورد است. چیزی که خیلی سخت است، در نظر گرفتن لحظه ی مناسب برای کات است.
صحنه (scene):
کنشی بی وقفه در داستان که درآن دو عنصر زمان و مکان اهمیت دارد و حداقل یکی از این دو یا هر دو باید پیوستگی داشته باشند. هر صحنه معمولا شامل چندین شات است؛ مثلا هنگام ضبط شات هایی از دیالوگ بین دو نفر، شات ها پشت سر هم بین صحبت کردن یک شخصیت، گوش دادن شخصیت دیگر یا هر دوی اینها بدون کات جابجا می شوند. تغییر صحنه در فیلم بسیار قابل تشخیص تر از تغییر شات در یک صحنه است و معمولا با نمایش اتفاقات و اطلاعات جدید در فیلم همراه است.
شات
همانطور که گفتیم شات به برداشت مستمر و پیوسته توسط دوربین گفته می شود. قانونی در رابطه با شات وجود دارد که می گوید طول هر شات باید حداقل سه ثانیه باشد که البته صحنه های اکشن و ورزشی از این قانون مستثنی اند. شات های کوتاه، فضایی پرانرژی و پر تنش خلق می کنند و برای خلق هیجان و پویایی در فیلم می توانید از این تکنیک استفاده کنید. با این حال قانون شات سه ثانیه ای را به یاد داشته باشید.
برای گرفتن شات می توان از تمام امکانات تنظیمات دوربین استفاده کرد. از چندین زاویه و با جزئیات مختلف می توان از سوژه فیلم گرفت و انتخاب هر کدام از این تنظیمات بر تمام ظواهر فیلم تاثیر گذار خواهد بود. دور یا نزدیک بودن تصویر در هر شات نیز به بیننده احساسات متفاوتی القا می کند؛ مثلا کلوزآپی (close-up) از صورت یک نفر که تمام صفحه را در بر گرفته نشانی از صمیمیت، و نمای دو نفر در منظره ای از فاصله ی دور می تواند بیانگر فاصله و انزوا باشد.
در این مقاله در آکادمی هنر، نگاهی به انواع شات می اندازیم:
نمای بسیار دور یا اکستریم لانگ شات (Extreme long shot)
نمایی بسیار دور از هر منظره ای که در قالب یک کادر عریض نمایش داده می شود. از این شات در شروع سکانس برای معرفی مکان و حال و هوای آن یا در پایان سکانس برای تمام کردن سکانس و شروع بخش جدیدی از فیلم استفاده می شود.
لانگ شات (long shot)
این تکنیک به بیننده اطلاعاتی کلی از مکان و ستینگ (setting) داستان می دهد. از لانگ شات معمولا برای تغییر صحنه ای به صحنه ی دیگر نیز استفاده می شود. برای مثال لانگ شاتی از بیرون یک خانه و سپس یک شات از داخل آن داریم که این دو شات توسط سکانس به هم وصل می شوند. با این کار بیننده متوجه می شود که شات دوم، فضای داخلی لانگ شات اول است.
فول شات (full shot)
این شات نیز نسبتا دور است و بر صحنه و مناظر تاکید دارد. افراد حاضر در شات به صورت تمام قد دیده می شوند و حرکات بدن آن ها قابل تشخیص است؛ در این شات هنوز حالت چهره ی افراد واضح نیست.
شات متوسط یا مدیوم شات (medium shot)
به آن مدیوم لانگ شات (medium long shot) یا شات سه چهارم (three quarters shot) نیز می گویند. این نما بالا تنه ی سوژه را نشان می دهد؛ تاکید آن بر سوژه و رابطه ی آن ها با یکدیگر است و برای صحنه های دیالوگ مناسب است.
مدیوم کلوز آپ (medium close-up)
این شات نمایی از سینه به بالا و صورت سوژه است و برای جلب توجه بیننده به سوژه استفاده می شود.
کلوزآپ و اکستریم کلوزآپ (extreme close-up)
نمایی از سر شانه ی سوژه تا بالای سر او را کلوز آپ می گویند که هدف استفاده از آن نشان دادن حالات صورت است. در تکنیک اکستریم کلوزآپ فقط قسمتی از صورت یا هر سوژه ی دیگری مشخص است که به بیننده حس نزدیکی می دهد. به بیان دیگر مخاطب احساس می کند درون فیلم حضور دارد.
انواع حرکت های دوربین
علاوه بر انواع شات و تاثیر هر یک بر فیلم و حس و حال بیننده، مورد دیگر حرکات دوربین است که نقش مهمی در این زمینه ایفا می کند و می تواند صحنه ای را ساکن و آرام یا ترسناک و دلهره آور جلوه دهد. در زیر نگاهی به چند نمونه از این حرکت ها می اندازیم:
پن (panning shot/pan)
با این شات نمایی سرتاسری و پانوراما خواهیم داشت که برای فیلمبرداری از منظره بسیار مناسب است. یک شات پن با کیفیت با دو تا چهار ثانیه مکث روی تصویر اول شروع می شود و با دو تا چهار ثانیه روی تصویر نهایی پایان میابد و دوربین در طی مسیر این دو تصویر باید آرام و با سرعت ثابتی حرکت کند. قانونی که در رابطه با پنینگ وجود دارد این است که: خیلی زود شروع نکنید، خیلی زود تمام نکنید و در وسط شات هم فیلمبرداری را قطع نکنید.
حرکت دوربین در این شات می تواند افقی یا عمودی باشد ولی نمی تواند مورب باشد. ترکیب چند شات پن نیز ممکن است اما پیشنهاد می شود که دوربین را فقط در یک مسیر حرکت دهید؛ مثلا آن را عقب جلو یا بالا پایین نکنید. از سه پایه استفاده کنید. بهترین تمرین این است که نقاط شروع و پایانی را قبل از گرفتن شات مشخص کنید و تصمیم بگیرید که چگونه و با چه سرعتی قرار است این مسیر را با دوربین طی کنید. مدل های مختلف شات پن را امتحان کنید تا کاملا با این تکنیک آشنا شوید.
نرم افزارهای کاربردی ای مثل MAGIX Movie Edit Pro به شما امکان ایجاد شات پن مجازی روی فوتیج ساکن و بدون هرگونه حرکت را می دهد. برای این کار فقط لازم است روی تصویر مورد نظرتان، نقطه شروع و پایانی را انتخاب کنید. شات پن بین این دو نقطه بصورت اتوماتیک توسط برنامه ایجاد می شود. نکته ای که باید در نظر داشته باشید رزولوشن بالای تصویر است؛ اگر رزولوشن کم باشد شات تار و بی کیفیتی خواهید داشت.
زوم (zoom)
با این تکنیک می توان اندازه ی سوژه را تغییر داد و آن را بزرگتر یا کوچکتر کرد. این کار باعث می شود بیننده حس کند که دارد به سوژه نزدیک یا از آن دور می شود. استفاده از زوم معایبی نیز دارد؛ کوچترین حرکت دوربین به لرزشی قابل مشاهده تبدیل می شود و این لرزش هنگام زوم رو به جلو (zoom in) شدیدتر خواهد بود. برای جلوگیری از این اتفاق می توان از یک سه پایه یا لرزشگیر ویدیو (video stabilization) استفاده کنید.
هم چنین به کمک نرم افزارهای ادیت می توانید شات زوم ایجاد کنید. داشتن زوم آنالوگ روی دوربین به کارتان می آید چرا که تاثیری هم روی رزولوشن نمی گذارد.
کار دیگری که غیر از زوم می توانید انجام دهید، تغییر فوکوس (focus) است؛ مثالی را در نظر بگیرید که شخصی روبروی یک بیلبورد ایستاده و فوکوس دوربین روی اوست. شخص شروع به صحبت با دوربین می کند و وقتی حرفش تمام شد، فوکوس روی بیلبورد رفته و سوژه تغییر می کند.
ترکینگ (tracking shot)
حرکت دوربین حین فیلمبرداری را ترکینگ شات می گویند. از این تکنیک برای دنبال کردن سوژه ی متحرک مثل اتوموبیل در حال حرکت یا قدم زدن کنار کسی در خیابان استفاده می شود. در ترکینگ هرچقدر که دوربین ثابت تر (از لحاظ لرزش) باشد بهتر است. برای ضبط این شات در مواردی دوربین را روی سه پایه و سه پایه را روی ترولی (trolley) قرار می دهند و ترولی روی دو ریل، حول سوژه حرکت می کند.
ترکینگ شات را نیز هنگام ادیت می توانید به صورت مجازی روی فیلم اعمال کنید. البته که همه ی برنامه ها به شما این امکان را نمی دهند و در اینجا نیز از MAGIX Movie Edit Pro صحبت می کنیم.
صحنه (Scenes)
در مرحله ی تدوین شات ها کنار هم قرار می گیرند و صحنه را شکل می دهند. رفتن از روی هر شات به شات دیگر در هر صحنه باید نامحسوس باشد تا ترجیحا بیننده متوجه آن نشود. در مورد عوض شدن صحنه ولی این موضوع برعکس است؛ مخاطب باید متوجه تغییرات زمانی و مکانی شود پس کاتی که اینجا اعمال می شود باید محسوس باشد.
کات در واقع پرشی در زمان و موقعیت مکانی فیلم است. تکنیک های بسیاری وجود دارند که به کمک آن ها کات نامحسوس باشد و توجه بیننده را جلب نکند؛ به این نوع کات ها اصطلاحا کات نامرئی می گویند.
برای شروع باید شات هایی که می خواهید در فیلم بگنجانید را از فوتیج جدا کنید. ابتدا و انتهای هر شات را مشخص کنید سپس ببینید در چه لحظه ای می خواهید شات اول را تمام و شات دوم را شروع کنید؛ برای انتخاب لحظه ی کات در شات اول باید شات های بعدی را نیز در نظر بگیرید. به علاوه برای تصمیم گیری در مورد طول یک شات نیز باید به طول شات های قبل و بعد از آن توجه کنید. با وصل کردن شات های نهایی به هم ریتمی ساخته می شود که می توان از آن در تعیین سرعت کلی روند داستان استفاده کرد.
تکنیک های ادیت فیلم
حین ادیت فیلم سوالاتی از قبیل “بهترین لحظه برای کات کدام است و بهترین راه وصل کردن کات ها به هم چیست؟” برایتان پیش می آید. در ادامه به این سوالات پاسخ می دهیم.
کات روی حرکت (Cut on action)
یکی از کارهایی که کات را نامحسوس جلوه می دهد، کات کردن حین حرکت سوژه است. برای مثال کلوزآپی را در نظر بگیرید که شات بعدی آن عریض تر است و سوژه را نشان می دهد که لیوانی را به سمت دهانش می برد. بهترین لحظه برای کات وسط حرکت است؛ جایی که سوژه دست خود را بالا می برد. این تکنیک باعث می شود صحنه طبیعی جلوه کند و کات واضح نباشد.
پرهیز از کادر خالی
در هر صحنه شات ها باید قبل از اینکه کارکتر از کادر فیلمبرداری بیرون برود، کات شوند مگر اینکه دلیل خاصی برای نشان دادن کادر خالی وجود داشته باشد. فریم خالی معمولا برای ایجاد تعلیقی که به نتیجه و پایانی ختم می شود مورد استفاده قرار می گیرد. طبق قانون کلی باید از گنجاندن فریم خالی پرهیز کرد.
شات/ شات معکوس (reverse shot)
این شات یکی از متداول ترین و موثرترین تکنیک هاست و حتی به عنوان یک بیننده بارها و بارها آن را در فیلم ها و سریال های تلویزیونی دیده اید. صحنه ی ایستادن شخصی روبروی یک در را در نظر بگیرید. در باز می شود و شخص به داخل می رود. به محض ورود، شات کات می خورد و حالا ما او را از جلو می بینیم که کتش را در می آورد و به چوب لباسی آویزان می کند. زمانی که این دو شات به هم متصل می شوند همه چیز خیلی طبیعی جلوه می کند و مخاطب متوجه کات نخواهد شد.
مثال دیگر صحنه ی دیالوگ بین دو نفر است. یک مدیوم شات از کسی که در حال صحبت است داریم که کات می خورد و حالا صورت شخص دیگر را میبینیم که به حرف های او گوش می دهد. در اینجا بیننده صحنه ای را می بیند که با صدای فیلم همخوانی ندارد؛ شات بی حرکت از صورت شنونده. توجه مخاطب حالا روی حالات صورت و عکس العمل شنونده است.
استفاده از این کات ها برای بهم چسباندن سکانس های کوتاه، بیننده را قادر به درک خط داستانی می کند. علاوه بر شات و شات معکوس تکنیک های بسیار دیگری وجود دارند که همگی به نوعی از مشتقات این دو هستند.
کات علت معلولی (cause-and-effect cutting)
در این مورد کات ها با هم رابطه ی علت معلولی دارند و بدون شات اول، شات دوم بی معنی می شود. برای مثال در شات دو نفر در حال دعوا کردن اند و در شات دیگر یکی از آن ها به سمت اتاق می رود و در را به هم می کوبد. یا در مثالی دیگر شخصی اسلحه ای را به سمت شخص دیگری نشانه رفته و شلیک می کند و در شات دوم جسد آن شخص را میبینیم که روی زمین افتاده است.
کات موازی (cross-cut)
با این کات می توانید تصویر را بین دو صحنه که در مکان های مختلف اما در یک زمان اتفاق می افتند جا به جا کنید. افزایش تعداد کات های کوتاه تر داستان را از حالت تعلیق به اوج (climax) می برد. به عنوان مثال دو ماشین از دو سمت متفاوت یک چهارراه با سرعت در حال حرکت اند. با کراس کات و کم کردن طول کات ها تنش بیشتری به تصادفی که در شرف وقوع است اضافه می کنید.
ادیت Associate
در برخی سکانس های فیلم صحنه های مرتبط و همبسته ای وجود دارد که در دیالوگ به آن ها اشاره ی واضحی نشده اما در تصویر آورده شده است. مثلا مردی در لاتاری برنده شده و صحنه ی بعد همان مرد است که در حال خریدن یک ماشین گران قیمت است.
ادیت Associative
به جای نشان دادن یک اتفاق می توانید از اتفاقات دیگری که با آن شباهت معنایی دارند استفاده کنید. مثلا کودکی به دنیا می آید اما به جای صحنه ی زایمان در بیمارستان، شاهد صحنه ی شکوفه دادن یک درخت هستیم. یا کسی میمیرد و و در شات بعد تعداد زیادی پرنده می بینیم که همگی با هم می پرند و به پرواز در می آیند.
ادیت تقابلی (Contrast editing)
از این نوع ادیت برای کات بین دو صحنه ی کاملا متفاوت و با هدف جلب توجه مخاطب به تضاد بین دو معقوله یا وادار کردن او به مقایسه استفاده می شود. صحنه ی توریستی که روی صندلی ای در هتل نشسته و حوصله اش سر رفته است و به دنبال آن شات گدایی در خیابان، نمونه ای از این نوع ادیت است.
از این تکنیک بعد از صحنه های طولانی و ساکن نیز استفاده می شود که بیننده را بیدار کند و نشان دهد که داستان ادامه دارد. مثلا صحنه ای را تصور کنید که کسی را در حال زل زدن به عکسی، غرق در فکر نشان می دهد و کات می خورد و شات بعدی قطاری در حال عبور با صدای سوت است.
مچ کات (Match cut)
این تکنیک، دو شات مختلف که شباهت زیادی با هم دارند را کات می کند. این شباهت می تواند از نظر رنگ، شکل یا اتفاق باشد. مشهورترین مچ کات تاریخ سینما در فیلم “A Space Odyssey” از استنلی کوبریک است که در صحنه ای یک انسان اولیه استخوانی را به هوا پرتاب می کند و در شات بعد سفینه ای شناور در فضا را شاهد هستیم.
این تکنیک در اینجا گذشته و آینده را به هم وصل می کند: استخوانی معلق در هوا بیانگر ظهور انسان است که توسط مچ کات به عصر سفینه های فضایی ربط پیدا می کند.
کات J و L
بعد از ظهر است؛ کسی جلوی میزی نشسته و دارد کتاب می خواند که ناگهان صدای بلند زنگ تلفن، آرامش صحنه را بر هم می زند. فیلم به صحنه ای کاملا متفاوت کات می خورد و حالا یک اداره ی پلیس را می بینیم و صدای زنگ تلفن همچنان ادامه دارد.
در این تکنیک صدا و تصویر به صورت جداگانه کات می شوند. وقتی صدای شات قبل در شات دوم بیاید کات را L و وقتی صدا تغییر کند (که مربوط به شات دوم است) اما همچنان در حال تماشای شات اول باشیم، کات را J می نامیم.
کات پرشی یا جامپ کات (Jump cut)
با جامپ کات پرشی زمانی و رو به جلو ایجاد می کنیم. این کات معمولا در لحظه ای بیربط صورت می گیرد و اینطور به نظر می آید که قسمتی از فیلم نشان داده نشده است.
این تکنیک به روش های بسیاری قابل اجراست اما چیزی که اهمیت دارد پرش رو به جلوی فیلم است. می توان گفت این تکنیک یک تکنیک امروزی است و در گذشته استفاده از آن را خلاف قواعد فیلمسازی می دانسته اند.
قانون 180 درجه (Axis of action or 180-degree rule)
قانون 180 درجه یک خط مستقیم فرضی است که شما بین دو سوژه در یک صحنه ترسیم می کنید. هر کجا با رعایت قانون 180 درجه حرکت کنیم، جهت گیری و جهت دهی صحنه را رعایت کرده ایم. فرض کنید دو نفر رو به روی هم سر میزی نشسته و در حال صحبت کردن اند؛ خط 180 درجه در عرض میز (جوری که دو سوژه را به هم وصل کند) حرکت می کند. برای نمایش دیالوگ بین این دو، دوربین به صورت اریب از روی شانه ی یکی از آن ها صورت دیگری را نشان می دهد. اگر به چنین کات هایی در فیلم دقت کرده باشید، می بینید که جهت نگاه یکی از آن ها به سمت چپ و دیگری به سمت راست است و اینطور به نظر می رسد که آن ها دارند یکدیگر را نگاه می کنند.
حالا اگر این خط را بشکنید چه می شود؟ مخاطب در جهت گیری صحنه دچار مشکل می شود و نمی تواند بفهمد که دقیقا چه کسی به کجا نگاه می کند. یا ممکن است کسی که در شات قبل در سمت راست تصویر بوده حالا در سمت چپ باشد و همه ی این ها در صحنه هرج و مرج ایجاد می کند.
اتصال شات ها و دیزالو (Film transitions and dissolves)
همانطور که پیشتر گفتیم، نحوه ی کات کردن هر شات و اتصال آن ها به یکدیگر هر کدام پیام خاصی را به بیننده منتقل می کند و باید در انتخاب آن ها دقت کرد. رایج ترین نوع کات، هارد کات (hard cut) است که بدون هیچگونه افکت و ترنزیشن خاصی، شات اول را به شات دوم وصل می کند.
دیزالو یا اصطلاحا درآمیزی، تکنیکی است که در آن شات اول به تدریج محو شده و شات دوم جای آن را می گیرد. از این تکنیک معمولا برای نشان دادن گذر زمان استفاده می شود. دیزالو را بارها در اسلایدشوها (slideshows) دیده اید.
راه های مختلفی برای وصل کردن شات ها به هم وجود دارد. مثلا با یک کات می توان انتهای شات را تار و به تدریج سیاه کرد. این کار مثل بستن چشم یا انداخته شدن پرده های تئاتر یا سینما می ماند. مخاطب می تواند برای لحظه ای نفسی تازه کند و برای صحنه ی بعدی آماده باشد.
نکته ای که لازم است در رابطه با استفاده از انواع ترنزیشن ها در نظر داشته باشید این است که استفاده ی بیش از حد یا ترکیب آن ها توجه مخاطب را به خود جلب می کند که این باعث می شود داستان فیلم آنقدر که باید مورد توجه قرار نگیرد.